از هر گوشه و کناری یه صدا بلند می شد
هر کسی با زبون خودش صحبت می کرد
یکی با خدا در دل می کنه و یکی راز دل میگه
هر کسی هر جوری که بلده
میگه خدا:
من که خودم بهتر می دونم چه گناهانی کردم و چه بندة خطا کاری هستم
ولی تو بازم من رو به سمت خودت می کشونی
می گی بیا
بیا و از من بخواه
بخواه تا ببخشمت
و مطمئن هستم قبل از اینکه من بیام و بخوام ازت بخشش گناهانم رو طلب کنم
از سر لطف و رحمتت من رو می بخشی
ولی من اونقدر نا سپاسم ، اونقدر بندة بی شرم و حیایی هستم که بازم یادم میره که شب احیاء بهت چه قولی دادم
اما تو اونقدر مهربونی که بازم به من رحم می کنی و بازم دعوتم می کنی
بازم می گی این بنده منِ و حساب کتابش با خودمه
با این همه رفتار بدم بازم با پررویی میام سراغت و میگم
الهی العفو
و برای اینکه ضامن داشته باشم تو رو به تمامی ائمه قسمت می دم که من رو عفو کنی